۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

سفر به سوئد








اخیرا سفری به این کشور زیبا و آزاد جهان متمدن استکباری و امپریالیستی داشتم. با اینکه این پنجمین سفرم در طی‌ ده سال گذشته به این کشور بود اما هنوز پر جاذبه مي نمود.و حالا يافته هايم از اين سفر:

یکم: گرمایش زمین
باعث شده تا آفتاب بیشتری داشته باشند اما اشتباه نکنید خیلی‌ خوشحال نیستند چون هیچ ورزشی برای وایکینگ‌ها جای اسکی را نمی گیرد.

دوم: سوسیالیسم و کاپیتالیسم
سوئد ترکیبی‌ از این دو تاست، شوراهای متعدد و نیرومند و شرکتهای خصوصی قوی و با سرمایه ی فراوان.محدودیت های اجتماعی (در این کشور چیزی به نام خیابان قرمز وجود ندارد، منظورم همان زبانم لال هايی است که مثلا در هلند فراوان است.اما خودمانيم باید دیدنی باشد‌ها البته فقط دیدنی.... ؟) در کنار آزادی های فراوان فردی و اجتماعی. در اینجا آنچه که کم است تعداد فقرا و همچنین ثروتمندان با سرمايه نجومى است.عدالت گستران در آینده کار زیادی با کشورهای اسکاندیناوی نخواهند داشت و این نقطه از سرزمینهای تحت تصرف دشمن استکباری وضع خوبی‌ به لحاظ عدالت اجتماعی دارد الحمدلله.جامعه در این کشور نیرومند است.مثال: در یک مورد وبلاگ نویس‌ها با افشای تخلف مالی‌ (که از نظر ما بسیار جزئی هم هست) از وزیر شدن خانمی که توسط حزب پیروز در انتخابات به مجلس معرفی‌ شده بود جلوگیری کردند.

سوم: معدن کاری و حفاری
همیشه برایم جای سٔوال بود که چرا بزرگ ترین شرکت های حفاری جهان و آلفرد نوبل سوئدی هستند.در این سفر وقتی‌ به بازدید معدن زیر زمینی هزار و‌ پانصد ساله ي ‌Falun رفتیم که ثبت جهانی‌ هم شده و برايم توضيح دادند كه با چه مشقتي در ان زمان مس را حفاري كرده و از اعماق زمين بيرون مي اورده اند متوجه شدم که نیاز به انفجار سنگ ضرورتی بوده که فکر آلفرد نوبل را به خود مشغول کرده تا اینکه او را به کشف یکی از سودمندترین یافته‌های بشر می کشاند. پادشاهان زیادی در عهد قديم از اين معدن زيرزميني دیدن کرده‌اند، تازه اين را هم فهمیدم كه کار پادشاهان فقط تماشای سر سره رفتن خانمها در استخر نبوده ولی چه حالی‌ می کردند این پادشاهون ها ...

چهارم: کشوری تاریخی
وقتی‌ صحبت از تاریخی بودن کشوری به میان می‌‌آید ما انتظار توجه جهانی‌ را داریم که بابا ما را ببینید که چه بودیم و‌ چه کرده ایم اما جهان امروز، جهان سند و مدرک و اصرار و پیگیری است و لازم است ملت‌ها در میان درگیری با استکبار جهانی و حضور در مدیریت جهان وقت برای این کارها هم بگذارند.شنیدم که سوئد ۱۴ اثر ثبت شده ی جهانی‌ دارد و آن‌ را با ۹ اثر ثبت شده ی خودمان مقایسه کردم و دیدم که ما سرمان خیلی‌ شلوغ هلو (وزیر بهداشت قبلی) و هلوکاست است.

پنجم: تلفات جاده ای
ایران با هفتاد میلیون جمعیت، حدود بیست و سه هزار نفر در سال، عمان با دو و نیم میلیون نفرجمعيت حدود هشتصد نفر و سوئد با ۹ میلیون نفر حدود چهار صد نفر را در جاده‌ها تلف می کنند. سوئدی ها می گفتند زیاد است و باید کم کنیم، من هم به نمایندگی از ایران و عمان حرفشان را تائید می کردم البته....

ششم: قدرت دمکراسی
هر وقت می گوييم دمکراسی باعث رشد فرد و جامعه می شود هستند دوستانی که می گویند ایرانی را اگر آزادی زاید آید یکدیگر خورند. پس همان دیکتاتوری ما را به. وایکینگ‌ها کار اصلی‌‌شان دزدی و راهزنی دریایی بوده و سوئد تا اوایل قرن بیستم در فقر غوطه ور. اما نمی دانم این دمکراسی است که اکنون آنها را اینقدر ثروتمند کرده یا شاید یواشکی نفت دارند و می فروشند و صدایش را هم در نمی آورند؛ استکبار جهانی‌ را چه دیدی لابد کاسه‌ای زیر نیم کاسه است...

هفتم: چین یا هند؟
شاید عجیب باشد ولی‌ در سوئد احساس کردم که آینده از آن‌ هند است نه چین. چینی ها با آن مراسم افتتاحیه ی شگفت انگیزی که در المپیک به رخ دنیا کشیدند در واقع به نوعی قدرت نمایی کردند که ما هستیم و قدرتمندانه هم هستیم اما به نظرم انتخاباتی که هند برگزار کرد و احزاب بازنده، پیروزی حزب برنده را تبریک هم گفتند (عین انتخابات ما) تا خود را برای یک دوره نقد آماده کنند ماندگار تر و اثر بخش تر از آن مراسم افتتاحیه ی با شکوه بود.من هرگز صحنه ی هزاران طبل زن را فراموش نخواهم کرد که در نظمی آهنین قدرت سازماندهی انسان و عظمت توده‌ها را نشان می دادند ولی‌ آنچه که باعث رشد و شکوفایی آدمها و جامعه می شود همیشه و فقط نظم آهنین نیست. این دمکراسی آیا پدیده‌ای تزیینی است یا ضروری؟ سوئدی ها با دمکراسی فعال و عمیق خود ارزش فرد و جامعه ی قدرتمند را به رخ می کشند و امروز هم مطمئن هستند که در آینده وضع بهتری نسبت به امروزشان خواهند داشت چون دمکراسی شان نیم بند نیست مثل بعضی از کشورها،.... بعله

هشتم: خانواده
در غرب فساد بیداد می کند، روابط نامشروع فراوان است، آنها دائم در حال فسق و فجورند،... از این دست هشدارها فراوان شنیده ایم از آنها که همیشه بیشتر از خود ما نگران اخلاق ما بوده‌اند. ولی‌ بارها می دیدم که این سوئدی ها ی بی‌ ادب که ظاهرا زن و شوهر هم بودند هر وقت دلشان برای هم تنگ می شد از راه رفتن در پیاده رو یا پارک یا... بازایستاده دست در گردن هم می‌‌انداختند و زبانم لال، رویم به دیوار چنان همدیگر را می بوسیدند که انگار خیلی‌ همدیگر را دوست دارند. آخه بابا اگر هم همدیگر را دوست دارید باید یه خورده حیا هم داشته باشید مثل ما زن و مردهای ایرانی که فقط در خانه ی خودمان از این کارها می‌کنیم. راست می گم به خدا.کسی‌ نمی بیند ولی واقعاً همدیگر را می بوسیم.عشق‌های ما هم مثل شعر‌های ماست خواننده دهنش صاف می شود تا بفهمد که منظور چیست. اصلا هر چی‌ سربسته تر بهتر و غنی تر ولی‌ آیا غنی هست عشق‌های ما در خانه ؟ هی‌ می گویند به هم بگویید "دوستت دارم عزیزم" بابا اصلا با این اوضاع مالی‌ مگر می شود به این چیزها فکر کرد؟ کدوم عشق با این بحرون که دنیا را گرفته. بذار بعد از بحرون حسابی می بوسمت...

نهم: مالیات
در کشور عزیزتر از جان ما ایران، هر چه کم تر مالیات بدهی زرنگ تری. اما مالیات های کمرشکن سوئد یعنی رفاه در آینده، تحصیل، درمان، خیابان های تمیز، بیمه ی بیکاری و... و اگر کسی‌ از پرداخت آن سرباز زند کار زشتی کرده است. کار زشت هم تعریف دارد برای خودش، مثلاً در ایران خودمان اگر در خیابان تكه نان افتاده بر زمین را لگد كني زشت است و نیازی ندارد که کسی‌ تو را ببیند تا آن‌ را برداری و به گوشه‌ای بگذاری چون این باور ماست. مالیات دادن در سوئد حكم همان باور در مورد برکت خدای بر زمین افتاده در ايران را دارد ؛ ماليات را باید پرداخت کرد و شانه‌ خالی‌ کردن از ان در نظر خود شخص کار زشتی است. دیوانه اند این وایکینگ‌ها...

دهم: دو ماراتن در استکهلم
از اقبال خوب ما، در زمان حضورمان در پایتخت سوئد، دو ماراتنی برقرار بود و از آن‌ فیلم هم گرفتم. در حین فیلمبرداری یاد موبایل های فیلمبردار تظاهرات‌های "رای من کجاست" افتادم و لحظه‌ای بغض آلود شدم اما آن‌ فیلمبرداری ها کجا و این کجا...

یازدهم: روس‌ها و سوئد ی ها
در روایات آورده‌اند که روس‌های عزیز تر از جان بعضی‌ها، بسیار قصد داشته اند که سوئد را هم مثل آذربایجان ما به رسم دوستی‌ میان ملت ها اشغال کنند.اگر در این کار موفّق شده بودند حالا به جای وولوو، اسکانیا،ِ اطلس کوپکو و... حتما تعدادی ماشین آلات فوق مدرن به نام وولوو اوف،اسکانیا اوف و....داشتیم حالا هی‌ بگویید مرگ بر...

۱۰ نظر:

Bahar گفت...

سلام ناصر جان، خیلی جالب و خوندنی بود نوشتت. تو بوه بوهه ی دلتنگی ایملتو دیدم و کمی یاد گذشته ها افتادم. همیشه از نوستالژیا بدم می اومد اما به نظر گاهی وقتا به آدم روحیه می ده.
بله،اسکاتلندهم حتی تا دهه ی بعد از جنگ دوم فقیر بوده، آلان هم ته مانده های فرهنگ قناعت و صرفه جویی رو می شه دید.
اما بگو دعوای سوئدی ها با دانمارکی یا سره چیه؟ به نظر می رسه دانمارکی ها رو داهاتی می دونن. دوروسته این قضیه؟

Unknown گفت...

سلام ناصر جان، میشه گفت بامزه نوشته بودی، هرچند به نظرم یه کم داری گرفتار سندرم نویسندگان مهاجر میشی، حالا بگو کی گفته سندرم نویسندگان نامهاجر چیز بهتریه؟
گذشته از این، اون هندو چینت چه ربطی به وایکینگها داشت؟

Unknown گفت...

به به ناصر خان بزرگ،

منهم که تو یک شرکت سوئدی کار می کنم تو کف بعضی خصوصیات این سوئدی ها موندم. ملت جالبین کلا.

بهزاد گفت...

ناصرجان، مثل هميشه «دقيق و عميق» و البته خواندني بود. هماره پويا و نويسا باشي.

Hassan گفت...

سلام ناصر جان (آقای مردانی)

خیلی فکر کردم کدام جمله قصار خودت برای این متن مناسب تر است. در مورد ایران نگران نباش چون "جملگی پیر مردند و مهربان"

mehertabanschool.com گفت...

jaleb bood be yade ahange be man naro oftadam!!!!!!

Unknown گفت...

سلام ناصر
نوشته هات جالب وقابل تامله. تو وضعیت فعلی هیچ چیز ایران با هیچ کدوم از کشورهای دنیا قابل مقایسه نیست.دنیا داره میره جلو،ما به....؟

محمد گفت...

سلام من سوئد زندگی میکنم درست میگی اما یک چیزی هندی به سوئد ربطی نداره در ضمن جواب بهاره دعوای اینا به نظر من تو تاریخ خوندم مربوط به نروژ شایدباشه شاید هم در جنگی که به خاطر ان قسمتی از جنوب سوئد جدا شد و به دانمارک چسبید و تا حالا هم پس نداده خب این سایت من هست بیاییدwww.webswemo.tk

ناشناس گفت...

ناصر جان سلام . مثل همیشه خیلی باحال بود.

ناشناس گفت...

حدودا مالیاتی که با ید پرداخت کرد حدودا چه قدر؟آیامثل ایران بستگی به مکان دارد یا نه؟ممنون می شوم جوابم را بدی؟