۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

نامه هایی از مسقط - لهجه ی انگلیسی ما ایرانی ها!

با یک مرد انگلیسی و همسر چینی اش در سفر زمینی میان مرز مشترک دو کشور عربی حاشیه ی جنوبی خلیج فارس همراه بودم. پاسپورت آن آقای انگلیسی را که روی سنگ بگذاری آب می شود و ارادت دولتمردان عرب چنان رفت و آمد را برای ایشان راحت کرده که انگار جلد و رنگ پاسپورت برای هر مرزبانی لااقل در این منطقه از دنیا حکم دستور آسمانی را دارد و صاحب آن به راحتی از هر مرزی رد می شود و یک فقره Welcome هم تقدیمش می گردد. مرزبان با لباس فرم و چهره ی سوخته و باد کرده ی عربی اش از پشت دریچه ی کوچکی که باد مطبوع کولر گازی داخل اتاق جناب ایشان را به ما ایستادگان در زیر آفتاب سوزان می رساند، به آن آقای انگلیسی فرمود:
"You no problem, my wife problem!"

زبان بسته می خواست بگوید شما برای عبور مشکلی نداری اما همسر چینی ات باید مراحل اداری از جمله پر کردن فرم ، اسکن چشم و پرداخت ورودی را انجام دهد! مرزبان خواست که از زبان بدن هم کمک بگیرد پس از جا بلند شد و در حالی که یک دستش را بر روی کمربند نظامی بسته شده روی شکم برآمده اش آویزان کرده بود یک بار دیگر همان جمله را تکرار کرد که ناگهان زن چینی قهقهه ای بلند سر داد و در حالی که تمام تنش از خنده می لرزید کم مانده بود از مرزبان بپرسد: همسرت مگر چه مشکلی دارد؟ که شوهر انگلیسی اش او را ساکت کرد و به صحبت با مرزبان پرداخت که دیگر داشت برافروخته هم می شد! وقتی ماجرا ختم به خیر شد مرد در داخل ماشینی که همه دوباره سوار آن شدیم رو به زن چینی اش که انگلیسی را خیلی خوب هم حرف می زد گفت: هرگز به انگلیسی حرف زدن مردم نخند!
برای خیلی ها در دنیای امروز زبان انگلیسی مقدمه ای است برای تحصیل نان شب! آن زمان که جزیره نشینان متخصص استعمارگری کشتی هایشان را برای توسعه ی امپراطوری بریتانیای کبیر به دورترین نقاط جهان ارسال می کردند و خود را با هر شرایط جغرافیایی و فرهنگی سازگاری می دادند نهالی را می کاشتند که امروز تبدیل به درخت تنومندی شده و برایشان میوه ها به ارمغان آورده و حالا همه ی جهان زبان مشترکشان زبان همان ملوانان سخت کوش موبور وچشم آبی است.
وقتی برای زندگی و کار از ایران خارج شدم با اینکه پیش از آن چند سالی در ایران در یک شرکت بین المللی کار کرده بودم و با ملیت های مختلف در تماس بودم تازه دیدم آن یک مقدارانگلیسی هم در برخورد با لوله کش وتعمیرکار کولر و از همه مهمتر در مکالمه ی تلفنی خیلی به دردم نمی خورد و چاره ای ندارم جز اینکه خوب گوش کنم ، تمرین کنم و یاد بگیرم.
این جمله را از آدم هایی با ملیت های مختلف شنیده ام که گفته اند آهنگ زبان فارسی نرم و گوش نواز است اما نمی دانند این آهنگ نرم با وجود وسعت حروف وقتی به موضوع لهجه می رسد مکافات درست می کند.
ایرانی های زیادی را دیده ام که انگلیسی را با لهجه ی خیلی خوب صحبت می کنند اما کافی است اندکی دقیق گوش کنی تا متوجه ایرانی بودن یا حتی مثلا اصفهانی ، مشهدی ، آبادانی یا تبریزی بودنشان بشوی.

:"Say again!" این عبارت را روزها و ماههای اول زیاد می شنوی از مخاطب انگلیسی، استرالیایی، ایرلندی و... همان هایی که انگلیسی زبان مادری شان است و اجدادشان همان دریانوردان چند قرن پیش بوده اند.
مدتی هم طول می کشد تا بطور مثال وقتی می خواهی بگویی ) "Strange"عجیب) روی S اول آن استراخت مبسوطی نکرده و رهایش کنی و به دیگر حروف بپردازی!

خیلی زود دستگیرم شد که انگلیسی حرف زدن با یک عرب، ترک یا هندی یه جورایی راحت تر از حرف زدن با یک اسکاتلندی است چون لهجه انگار رابطه ی مستقیمی دارد با جغرافیا که به نوعی بستر فرهنگ محسوب می شود و البته زبان جزء مهمی است از فرهنگ یک ملت.

ایرانی هایی که به کشورهای عربی مهاجرت می کنند تازه در آنجا رگ آریایی و ایرانی شان شروع می کند به باد کردن آنقدر که حاضر نیستند به راحتی عربی یاد بگیرند و وقتی کسی از دوستانشان در ایران می پرسد خوب چقدر عربی یاد گرفتی؟ می گویند : هیچ! چرا؟ چون انگار دارند یه جورایی انتقام شکست یزدگرد سوم و ارتش متلاشی شده اش را می گیرند!
نظام آموزشی ما هم در دوازده سالی که به امر آموزش و پرورش ما مشغول است نه به ما عربی درست و حسابی یاد می دهد و نه انگلیسی درست و درمان اما من خودم دیده ام که مثلا سوئدی ها با داشتن تعصب فراوان به زبان مادری وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند انگلیسی را در حد عالی صحبت می کنند.
یک گرفتاری خنده داری هم که ایرانی ها دارند انگلیسی صحبت کردن در حضور یک هم وطن است برای اینکه آن هموطن گرامی در نقش یک ویراستار، غلط گیر و لهجه شناس ظاهر شده و البته غلط های شما را با خنده و گاهی هم پوزخند تحویلتان می دهد و همین موضوع حس انتقام جویی را در شما بر می انگیزاند تا در فرصتی مناسب دخلش را بیاورید.
نسل جوان و تحصیل کرده ی عربها به زبان انگلیسی توجه فراوان دارند. کمتر دیده ام لهجه برایشان موضوع اساسی باشد و به راحتی می توانی متوجه شوی این که دارد انگلیسی را حتی به قاعده و خوب حرف می زند یک عرب است.
آقای "البرادعی" سازمان انرژی اتمی یک مثال خوب است . شغل او ایجاب می کرد که انگلیسی را روان و درست صحبت کند که البته همین طور هم بود اما به راحتی می شد تشخیص داد که لهجه ی ایشان با لهجه ی "باراک اوباما" خیلی تفاوت دارد! همین طور است لهجه ی آقای " بان کی مون" دبیر کل سازمان ملل متحد که سخنرانی های به زبان انگلیسی اش با لهجه ی کره ای انجام می شود و نداشتن لهجه ی آمریکایی یا انگلیسی مانعی برای رسیدن او به این مقام نشده است!
جالب است که بدانیم هند پس از امریکا دارای بیشترین جمعیت با گویش انگلیسی است و شاید در میان ملت های دنیا هندی ها بیشترین جمعیت مردم مسلط به زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم را داشته باشند. امکان ندارد یک آدم دانشگاه رفته ی هندی را ببینید که انگلیسی نمی داند و البته زبان هندی و زبان ایالتی خود را هم به خوبی حرف می زنند اما هندی ها هم لهجه ی مخصوص خود را دارند.این جماعت هندی با همین انگلیسی خوب و قوی شان دارند دنیا را فتح می کنند. تصور اینکه در هر نقطه ی دنیا بازرگانی و تجارت به نسبت آزاد و رونق داری وجود داشته باشد و هندی ها آنجا کار نکنند مشکل است. آقای "مان ماهان سینگ" نخست وزیر هند یک کارشناس سرشناس و خبره ی اقتصادی است که تاکنون تحلیل های درخشانی از بحران جهانی اقتصاد ارایه داده و در همایش های بزرگ سخنرانی کرده اما لهجه اش کاملا هندی است و همه ی دنیا هم متوجه آن می شوند. این دیگر برای هر شنونده ی آشنا به زبان انگلیسی روشن است که وقتی یک هندی می گوید "نادینگ" منظورش همان "Nothing" است! زیر زبان را به سقف دهان بچسبانید وسعی کنید بگویید "د" اگر توانستید این کار را بکنید موفق به تلفظ "T" در زبان هندی شده اید! به همین روش وقتی یک مصری میگوید "ز" باید بدانید منظورش همان "The " است! سومین کشور دنیا از نظر بیشترین جمعیت انگلیسی زبان "نیجریه" است. آفریقایی ها هم لهجه ی انگلیسی ویژه ی خود را دارند که خیلی شیرین هم هست!
یک مشکل دیگر ما ایرانی ها در هنگام انگلیسی حرف زدن این فاصله های زیادی است که بین عبارات و کلمه ها می گذاریم که بخشی از آن به خاطر عملیات ترجمه ی کلمه به کلمه از فارسی به انگلیسی در مغز مبارک است و جمع و جور کردنش با آن فرمول های معلم زبان که می خواست ماضی بعید را به ما یاد بدهد یک فرمول از این سر تا آن سر تخته سیاه درست می کرد و آخرش هم نه خودش می فهمید چه شد نه ما! و البته حاصل این نوع انگلیسی حرف زدن به عبارتی می شود مثل دونده ای که یک متر می دود و دو متر راه می رود تا استراحتی کرده باشد!
اما زبان فارسی به فارسی زبانان امتیازاتی هم داده است و آن گستردگی حروف است. می گویند عرب زبان ها برای یاد گرفتن حرف "پ" در آموزشگاه های زبان صفحه ی کاغذ روبروی لب هایشان می گیرند اما با این همه "پژو" می شود "بیجو". در زبان چینی هم "ایران" می شود "ایلان"!

اصرار بر ادای کامل و موکد تمام حروف نیز مشکل دیگری است که به لهجه ی انگلیسی ما ایرانی ها شکل با مزه ای می دهد به عنوان مثال وقتی می خواهیم بگوئیم "Beautiful " (زیبا) و طرف متوجه نمی شود حس اخبار گویی مان گل کرده و این کلمه را برای مخاطب در چهار بخش با فواصل منظم و باز کردن دهان تا بیخ گوش و غنچه کردن لبها و ادای دین به تمام حروف تلفظ می کنیم که تازه آغاز گیج شدن بیشتر هم صحبت بی نوایمان است و در انتها هم کلمه ی بی ربط ولی ساده تری را به عنوان مترادف به کار می بریم و چندین بار با صدای بلند آنها را در کنار هم تکرار می کنیم!
ما در جوک درست کردن برای لهجه های فارسی هموطنان ترک زبان، عرب زبان، کرد، لر، گیلکی و...متخصص هستیم اما مطمئن نیستم اگر ببینیم کسی به لهجه ی انگلیسی ما می خندد ما هم با او بخندیم!
"خلق را تقلیدشان بر باد داد!" عادت غریبی در تقلید کردن مو به مو داریم ما ایرانیان عزیز!
این تقلید مو به مو در لهجه ی انگلیسی گاهی مشکلاتی هم درست می کند.
انگلیسی ها "Dubai" را "دووبای" تلفظ می کنند. به گفتگوی زیر توجه کنید:

• برادرزاده: عمه جون این بلیت دیگه چی چیه اس؟ (لهجه ی شیرین اصفهانی)
• عمه: این بلیت "دووبای" اس!
حالا به همین قاعده انگلیسی ها حرف "ک" کلمه ی ""Kuwait را مانند "ک" در زبان آذری خودمان تلفظ می کنند، به نحوی که حسابی غلیظ می شود مثل تلفظ "ک" در کلمه ی "کوراوقلی" . اما فکر نکنم عمه جان گفتگوی بالا حتی برای کلاس گذاشتن بتواند در هنگام فارسی حرف زدن "کویت" را به آن صورت تلفظ کند تا تسلطش بر زبان انگلیسی را به رخ همگان بکشد!
بچه های ایرانیان مهاجر بخاطر یادگیری زبان انگلیسی در سن پایین لهجه ی بهتری از پدر و مادرهایشان دارند. پدر و مادرخانواده ی مهاجر ایرانی هم برای عقب نماندن از قافله و هم آموزش در خانه سعی می کنند تا آنجا که می توانند (لطفا توجه کنید تا آنجاکه می توانند) انگلیسی حرف بزنند.
یک گفتگوی نمونه:

• زن: "هانی" امروز عصر با بچه ها بریم "ترتل واچینگ" خیلی "فانیه ها"
• مرد: من امروز خیلی "بی زی ام"
• زن: والله ما که از "فری" بودنتون چیزی یادمو ن نمی آد! آقا تا به ما می رسن "بی زی" می شن!
• مرد: باید برم پنچری "کارم" را بگیرم! "ور ایز" این جوراب های من؟!
• زن: شب "فود" چی می خوری؟ توی "بد رومه"
• مرد: توکه می دونی "هانی " غذای "فیوریتم" قورمه سبزی!

البته همه ی این گفتگوها برای این انجام می شود که بچه ها انگلیسی شان ضعیف نشود زبانم لال. به راحتی می توان تصور کرد که چه لهجه های فاخری میان این جوراب و قرمه سبزی و "ترتل" و "هانی" تمرین می شود.

نکته ی جالب این است که بیشتر بچه های خانواده های مهاجر ایرانی وقتی در بازگشت به ایران با همبازی های هم وطنشان صحبت می کنند معمولا میلی به انگلیسی حرف زدن ندارند و سعی می کنند به طور کامل از کلمات فارسی استفاده کنند اما پدر و مادرها این نوع زبان مخلوط برایشان می شود یک عادت که ترک کردن آن البته آسان نیست!

بدون شک مصاحبت با یک فارسی زبان که انگلیسی را با لهجه ی خوب حرف می زند خیلی لذت بخش است اما این لذت وقتی به کمال می رسد که ببینی او شخصیت زبان مادری اش را هم حفظ کرده و مثلا از اینکه یادش رفته "Government " (دولت) به زبان فارسی چه می شود احساس غرور نکند!

شاید اگر پیشینیان ما نیز در قرن های گذشته به فکر تسخیر سرزمین های دوردست بودند و امروز زبان فارسی زبان بخش بزرگی از مردمان جهان بود ما نیز به هم می گفتیم : هرگز به فارسی مردم نخند!

۱ نظر:

parvinsakhaei گفت...

سلام خیلی جالب بود ولی از قدیم میگن کلاغه اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودش یادش رفت !! ایرانیهای غرب زده هم همین حالت رو دارن وکاریش نمیشه کرد !! باید بیخیال بود !!!